|
نـقـطهـ ی پــآیــآن
هـمه چــیـز بـآ او تـمآمـ شـد!
سه شنبه 30 آبان 1391 :: 1:04 :: نويسنده : parisa
... و حال شده ام مردی با آرزوهایی بزرگ...اما خسته...
... دلم پرواز می خواهد...
... دیگر کوله ام خالیست...
... دیگر صدای باران هم درمان نیست...
... باید بروم...
... جای من اینجا نیست...
... بروم آنجایی که باران از اوست...
... جایی فراسوی ابرها...
... آنجا که سنگها هم نفس می کشند...
راهها به دو راهی ختم نمی شوند...
... و دستها تنها برای دستگیری دراز می شوند...
... و آغوشها تنها برای نوازش باز می شوند...
... آنجا که بوی یاس را به ارزش محبت می فروشند...
... و آنجا که مردمش می دانند... خط گندم يعنی ...
نيمی بردار و نيمی ببخش...
... آنجا که روح... جسم را نگه می دارد..
و آنجا که آبی نیست ...
برچسب ها : متن زیبا,متن عاشقانه, متن بی نظیر, جملات زیبا, جملات عاشقانه, متن دوست داشتنی,,
|
باید مغرور بود و دور از دسترس
باید مبهم بود و سرسنگین
خاکی باشی آسفالتت میکنند و از رویت رد میشوند!
تعداد آنلاین : 0
بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 31
بازدید کل : 3702
تعداد پست ها : 83
تعداد نظرات : 0
|