تبلیغات متنی |
نـقـطهـ ی پــآیــآن
هـمه چــیـز بـآ او تـمآمـ شـد!
سه شنبه 14 مرداد 1393 :: 19:47 :: نويسنده : parisa
شب که میشود♥ یادت درآغوشم میگیرد♥ وچه عاشقانه یادچشمانت♥ چشمانم را بارانی میکند♥ وگوشم عاشقانه هایت را♥ هزاران بار مرورمیکند♥ ولبخندی کم رنگ و نگاهی عاشق♥ برایم باقی میماندو یادی و خاطره ای♥ ودستانی خالی از تو♥ وقلبی عاشق که همیشه به یاد تو و به عشق تو می تپد♥ ♥فقط بنام تو و به عشق تو♥ برچسب ها : شب،یاد،آغوش،چشمانت،بارانی،لبخندی،خاطره ای،قلبی عاشق،به عشق تو،بنام تو,
و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که بی نهایت بار درنامه ها و شعر ها در شعله ها سوختند تا سند سوختن نویسنده شان باشند پروانه ها آخ تصور کن آن ها در اندیشه چیزی مبهم که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند یادم می آید روزگاری ساده لوحانه صحرا به صحرا و بهار به بهار دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم عشق را چگونه می شود نوشت در گذر این لحظات پرشتاب شبانه که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند من تو را او را کسی را دوست می دارم...!!! برچسب ها : دلم،داستان،پروانه،نامه،شعله،شعر،سند سوختن،تصور،اندیشه،امید،ترس،انعکاس،ذهن کوچک،صحرا،بهار،بنفشه،عشق،لحظات،فرصت دروغ،,
صفحه قبل 1 صفحه بعد
|
درباره وبلاگ باید مغرور بود و دور از دسترس باید مبهم بود و سرسنگین خاکی باشی آسفالتت میکنند و از رویت رد میشوند! آخرین مطالب پيوندها آمار بازدید امروز : 2 بازدید دیروز : 5 بازدید هفته : 15 بازدید کل : 3327 تعداد پست ها : 83 تعداد نظرات : 0 |
|