یک نفر در هـمین نزدیکــی ها چــیزی به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است خیالـــت راحت باشد آرام چشمهایت را ببــند یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...
توراحس میکنم هردم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم....
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....
ولی...افسوس...این رویاست....
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....
تو با من مهربان بودی...
واین رویا چه زیبا بود....
ولی.... افسوس.... که رویا بود....
خــــــــیلی ســـخــتـــه
نصفه شبــــی بغض گـــــلوتو بگیــــــره و دلتنگــــــش بشـــی
فکــــــــر کنی شایـــــــد مثل قدیمـــا
باز هـــــم یه اس گــــاه و بی گــــاه بده و بپرسه خوابی یا بیـــــدار ..؟
.
.
.
ولـــــــی بــاید قبول کنی
اون هیچوقت مال تـــــو نبوده. . .
وقتی باران می بارد با همین قلب عاشق ، بدون هیچ چتر و سرپناهی در زیر آن قدم میزنم. وقتی باران می بارد یاد و خاطرات در کنار تو بودن در دلم زنده می شود. باران را دوست دارم زیرا تو را در آن لحظه حس میکنم. عاشق بارانم ، زیرا عاشق قلب مهربان تو هستم. وقتی باران می آید ، احساس میکنم در کنارمی. احساس میکنم دستان گرمت درون دستهای من است و با هم قدم میزنیم در زیر قطره های مهربان باران. صدای رعد آسمان مرا به یاد آن لحظه می اندازد که با فریاد به تو میگفتم دوستت دارم عزیزم. بیا تا دوباره لحظه های بارانی را با حضور در کنار هم عاشقانه کنیم. بیا تا مثل باران شویم ، همان بارانی که عاشقانه بر روی درختان می بارد و آنها را تازه میکند. وقتی باران می بارد ، دلم میخواهد تا آخرین قطره اش در زیر آن بمانم. بمانم و به تو فکر کنم ، به لحظه های زیبای با تو بودن بیندیشم. باران ببار که دلم هوای یارم را کرده است. ببار که صدای قطره هایت مرا به یاد درد دلهای عاشقانه با یارم می اندازد. حضورت مرا یاد حضور یارم در آغوشم می اندازد. لطافتت مرا به یاد گرمی و لطافت دستان یارم می اندازد. ببار ای باران … ببار تا من نیز همراه با تو ببارم. بغض آسمان که شکسته شود بغض من نیز همراه با آسمان شکسته خواهد شد. بغض دوری از یارم و بغض لحظه هایی که با یارم در زیر باران قدم میزدیم . ای باران وقتی میباری دیگر سردی آن قطره هایت را احساس نمیکنم ، در آن زمان گرمی دستهایی را احساس میکنم که یک روز دستهای سرد مرا گرفته بود و در زیر قطره هایت قدم میزدیم. ای باران قطره های تو به پاکی اشکهای یارم هستند ببار تا لحظه ای اشکهای یارم را بر روی گونه ام احساس کنم ببار ببار ببار ، با آن قطره هایت بر گونه های من ببار ، و گونه های خیس مرا خیستر کن. ببار تا شاید من در زیر قطره هایت و این آسمان غم گرفته به خوابی روم تا شاید در آن خواب حضور یارم را در کنارم احساس کنم